گاه یک لبخند آنقدر عمیق می شود که گریه می کنم گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی است که با آن زندگی می کنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمی کند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمی کنم
خدایا :
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی تو هوای دلم را با طراوت کردی زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران پرواز میکنم پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم
اینجا تمام دیده ها در انتظار است *** اینجا تسلی دادن دل افتخار است *** اینجا اگر ساحل شدی بی انتهایی *** اینجا اگر لنگر فکندی ناخدایی
انسان ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه می روند ! با یک سبد در جلو ویک سبد در پشت... در سبد جلو، صفات نیک خود را می گذاریم و در سبد پشتی، عیب های خود را نگه می داریم. به همین دلیل در طول روزهای زندگی خود، چشمان خود را برصفات نیک خود می دوزیم وفشارها را درسینه مان حبس می کنیم. در همین زمان بی رحمانه، در پشت سر همسفرمان که پیش روی ما حرکت می کند، تمامی عیوب او را می بینیم . بدین گونه است که در باره خود بهتر از او داوری می کنیم، بی آن که بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود به ما با همین شیوه می اندیشد
زندگی تراژدی است برای آنکه احساس می کند و کمدی است برای آنکه می اندیشد
در فلسفه وفا چنین آمده است , دل وقف شکستن است بیهوده مرنج
دوستت دارم ؛ نه به خاطر شخصیت تو ؛ بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم
بخندیم ، امّا سرمایه خنده ما، گریه دیگران نباشد."استاد محمد تقی جعفری
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی.پرهایش را بزن...خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند
:: بازدید از این مطلب : 1340
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14