دریاچه باش ...
نوشته شده توسط : nahal

دریاچه باش ...

 

 استاد پیر از شاگرد غمگینش خواست تا مشتی نمك در لیوان آبی بریزد و سپس از آن بچشد .

سپس از او پرسید : چه مزه ای می داد ؟

جوان گفت : وحشتناك بود . سپس استاد از جوان خواست كه دوباره قسمتی نمك بردارد اما این بار آن را در دریاچه ای بریزد و از آن بچشد . سپس از او پرسید : چه مزه ای دارد ؟ جوان گفت : خوب.

استاد گفت نمك را احساس كردی ؟ جوان گفت : خیر. استاد در كنار شاگردش نشست و دستان او را دردست خود گرفت و گفت : غم و ناراحتی زندگی مثل همین نمك می ماند نه كمتر و نه بیشتر.

مقدار غم و درد هیچ گاه كم و زیاد نمی شود ، همواره ثابت است اما مقداری كه ما میچشیم با توجه به ظرفی است كه در آن قرارش می دهیم تغییر می كند. سپس هنگام فرارسیدن درد و غم سعی كن تا ظرفیتت را افزایش دهی.

لیوان بودن را كنار بگذار ،

دریاچه باش !






:: بازدید از این مطلب : 688
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 2 آذر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: