من از تنهاییِ با تو ، از این تكرار می ترسم
تو باشی، غم شود بر هستی ام آوار می ترسم
شده پروانه عشقت ، رها از پیله ی تردید
چرا امشب هم از پیله، هم از این تار می ترسم
تمام دلخوشی هایم شده از تو نوشتن ها
ولی دیگر، من از این دفتر و خودكار می ترسم
چه زیبا گفته بودی تو ، نباشی بی تو می میرم
نكردم باورش زیرا من از انكار می ترسم
قرار و كافه و قهوه ،دوباره صندلی خالی است
من از پایانِ تلخ و حسرتِ دیدار می ترسم
:: بازدید از این مطلب : 1108
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4