روز فوق العاده
نوشته شده توسط : nahal

یک روز صبح،زنی از خواب برخاست و پس از نگریستن به خود در آینه،متوجه شد که سه تار مو بیشتر روی سرش باقی نمانده است. او بدون آنکه آرامش خود را از دست بدهد،فکری کرد و با خود گفت:

((امروز موهایم را می بافم.)) سپس سه تار موی خود را بافت و روزی فوق العاده را پشت سر گذاشت.روز بعد،وقتی از خواب بیدار و به تصویر خود در آینه نگریست، متوجه شد که دو تار مو بیشتر روی سرش نیست. فکری کرد و با خود گفت:

((امروز موهایم را فرق از وسط میکنم و دورم میریزم.))آن کار را کرد و روزی فوق العاده را پشت سر گذاشت. روز بعد که از خواب بیدار شد، پس از دیدن خود در آینه، دریافت که فقط یک تار مو روی سرش باقی نمانده است. فکری کرد و گفت:

((امروز موهایم را دم اسبی میکنم.))آن کار را کرد و روزی فوق العاده را پشت سر گذاشت. روز بعد که از خواب بیدار شد، پس از دیدن تصویر خود در آینه، دریافت که هیچ مویی روی سرش باقی نمانده است. فکری کرد و گفت:

(اوه بهتر از این نمیشود چون امروز مجبور نیستم موهایم را درست کنم.))






:: بازدید از این مطلب : 1373
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 21 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: